چراغ دیده ی شب زنده دار من
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است .
کاش میشد:بچگی را زنده کرد کودکی شد،کودکانه گریه کرد سخت است
تو بیا , در را تماما باز کن / هر چه میخواهی برایم ناز کن من غرورم را شکستم , داشتی ؟ / آمدم , حالا تو با من آشتی ؟
ادامه مطلب ... خدایــــــــــا! سرده این پایین، از اون بالا تماشا کن اگه میشـه بیــــــا پاییـن و دستـــــای منـــو ،ها کن خدایــــــــــا!سرده این پایین،ببـین دستــامـو میلرزه
دیگه حتـــــــــــے همه دنیا،به این دورے نمـے ارزه تو اون بالا من این پایین،دو تایـــــــے مون چرا تنها؟ اگه لیلــــــے دلش گیــــره! بـــــگو مجنون چرا تنها؟ خدایا! من دلم قرصه،کسے غیر از تو با من نیست خیالت از زمین راحت ،که حتــے روز،روشن نیست کسـے اینجا نمـے بینـه که دنیـــــــــــا زیر چشماته یه عمره یـــــــــــادمـــــــون رفته،زمیـن دار مکافـاته فراموشم شده گاهـے،که این پایین چه هـــا کردم کـــــــــه روزے بایـد از اینجـا بــازم پـیــش تو برگردم خدایـــــــــا! وقــت برگشـتـن یه کم با من مدارا کن
شنیــدم گرمــه آغوشـــت،اگه میشـه منــم جا کن
ﭼﻴـﺰﻱ ﺷﺒﻴـﻪ ﻣـﻌﺠﺰﻩ ﺍﺳـﺖ
ﮐـﻪ ﺷـﺐ هایم ﺑـﻪ” ﺧﻴـﺮ ” ﻣــی ﮔﺬﺭند
ﺑــﻲ ﺁﻧﮑﻪ ﮐﺴـی ” ﺷـﺐ ﺑﺨﻴـﺮ ” ﺑﮕﻮﻳـﺪ…! وقتی خسته ام
وقتی کلافم
وقتی دلتنگم
بشقاب ها را نمی شکنم
شیشه ها را نمی شکنم
غرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دل تنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد
این بغض لعنتی است … که میشکنم
چشم من حرمت اشکاتو نگه دار همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم ولی پدر … … … … … خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد … بیایید قدردان باشیم … به سلامتی پدر و مادرها تو کجایی سهراب ؟ آب را گل کردند و چه با دل کردند ، زخمها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند در همین نزدیکی عشق را دار زدند همه جا سایه دیوار زدند گفته بودی قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این شهر غریب! قایقت جا دارد؟که نجاتم دهی از این گرداب ؟ من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم قایقت جا دارد؟ مطمئن باش و برو ضربه ات کاری بود... دل من سخت شکست و چه زشت به من و سادگیم خندیدی به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود و خیالم می گفت تا ابد مال تو بود تو برو... برو تا راحت تر تکه های دلم را آرام سر هم بند زنم... امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد.. یا پستچی را … تو که هر روز برایم نامه می نویسی ، مگه نه . . . ؟ آدمیزاد بی غذا دو ماه دوام می آورد بی آب ، دو هفته بی”وجـــدان”، خـیلی . . . متاسفانه خیلی ! سلام به همه دوستان عید همگی مبارک واسه ی همتون سال خوب و پر برکتی رو آرزو میکنم ببخشید که کمی این تبریک سال نو دیر آپ شد!!! از من دلخور نشین ! آخه آدمایی مثل ما که عید ندارن ! واسه ماها : تقـویمِ امـسال هـــم.. بـا تقـــویــمِ پــارسال.. هیـــچ فــرقـی نمیـــکند.. وقتـی.. زنـــدگی.. تــا اطّـلاعِ ثــانــوی .. تعــطــــــیل اسـت ! آری از پشت کوه آمده ام… چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟! برای عشق خیانت کرد برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم می گویند: از پشت کوه آمده! ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ! دمش گرم … باران را میگویم ؛ به شانه ام زد و گفت : “خسته شدی ؟ امروز تو استراحت کن ، من به جات می بارم”
درباره وبلاگ ![]() تقدیم به همه دوستان مجازی : اسمش را می گذاریم دوست مجازی اما آن سو یک آدم حقیقی نشسته خصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کند وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسد وقت می گذارد برایم، وقت می گذارم برایش نگرانش می شوم دلتنگش می شوم وقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد می شود مطمئن می شوم که حقیقیست هرچند کنار هم نباشیم هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم، من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد...! آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||||
![]() |