|
چراغ دیده ی شب زنده دار من
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است .
شکستن دل به شکستن استخوان دنده می ماند.. از بیرون همه چیز رو به راه است، اما هر نفس،دردی است که می کشی..... نظرات شما عزیزان:
دلـــــم براے تــو کــه نه,
ولـ ــے َبرای روزهــا ی باهمـــ بودنمـان تَنـگـــ شده براے تــو که نه ، ولے برای "مواظِـ ـب خودت باش" شنیدن تَنـگــ شده براے تـــو که نه ، ولے برای نگاهـ ـے که تا پیچ سَرکوچه تعقیبم میکرد تَنـگــ شده براے تـــو که نه ، ولے برای دلے که نگرانم میشد تَنـگــ شده راستش ! براے اینها که نه . . . . برای خودت ..... دلَم خیــلے تَنـگــ شده حـکایـتِ رفـاقــتِ مــــ ــ ـــ ــ ــن بـا تــ ــ ـــو حـکایــــتِ قـــهـوه ایــــست ، کــه امــروز بــه یــــادِ تــــ ــ ـــو تــلخِ تـــلخ نــوشیــدم ... کــه بــا هـر جُـرعـــه بـسیــار انـــدیـشیـــدم ، کــه ایــن طعــم را دوســـت دارم یــــــا نـه ؟؟؟ !!! ... و ایــن قـــدر گــیر کـردم بـــینِ دوســـت داشـتن و نَــداشـتن ، کــه انـــتظـار تـــمام شــدنــش را نــداشتـم ... و تــمام کـه شــد فـهمیـدم بـــاز هـم قــــهوه مـیخـواهـم ... حــتـی تـــــــلـخِ تـــــــلـخ ... !!! شــبیـه بـــاز هـــم مـانـدنِ مـــ ـــ ـــ ـ ــ ـ ــ ـــ ــ ــ ــ ــن !!! ...
شاید آنقدر آبی نباشم که لحظه هایم پر از اقاقیا شود !
شاید آنقدر عاشق نباشم که سروده هایم زمزمه ی هر عابری شود ! شاید آنقدر بزرگ نباشم که مایه ام تمام وجودت را در بر گیرد ! شاید آنقدر نور نباشم که در شبهای تیره ی تنهایی نیازت باشم ! شاید آنی نباشم که در رویا ها درجستجوی آن باشی ! ولی هرکه هستم ! هرچه هستم ! بیش از خود تو را دوست دارم ... آسان نبود ولی ، رفتم درون پیله تنهایی خودم ، شاید رها شوم از این همه دردی که می کشم. حالا؛ فضای پیله ام ، سرد است و ساکت و خاکستری و تنگ. اما، من خواب دیده ام، طاقت اگر بیاورم یک روز زخم عمیق روی دلم خوب می شود ...!!! من خواب دیده ام ، طاقت اگر بیاورم یک روز عاقبت پروانه می شوم...!!! چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:, :: 20:45 :: نويسنده : شیوا
درباره وبلاگ  تقدیم به همه دوستان مجازی : اسمش را می گذاریم دوست مجازی اما آن سو یک آدم حقیقی نشسته خصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کند وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسد وقت می گذارد برایم، وقت می گذارم برایش نگرانش می شوم دلتنگش می شوم وقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد می شود مطمئن می شوم که حقیقیست هرچند کنار هم نباشیم هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم، من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد...! آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
|
||
 |
تبادل
لینک هوشمند
